سلامت نیوز: حتما باید رنگ و اندازه مو را با موهای خودش چک کند تا کمی راحت شود و بعد به دنبال دلیل دیگری بگردد که بله «شوهرم دارد به من خیانت میکند.» خودش هم در دل میداند و مطمئن است که خبری نیست ولی باز هم شک و تردید دست از سرش برنمیدارد.
مدام در حال جستوجوی جیب همسرش است. موبایلش را هر شب پنهانی چک میکند، به مکالماتش گوش میدهد، حتی بوی عطر کت و پیراهن او را با عطرهای روی میزش تطابق میدهد که یکی باشد. وای اگر یک موی بلند روی شانه کت مرد بیچاره باشد؛ خودش را به آتش میکشد.
حتما باید رنگ و اندازه مو را با موهای خودش چک کند تا کمی راحت شود و بعد به دنبال دلیل دیگری بگردد که بله «شوهرم دارد به من خیانت میکند.» خودش هم در دل میداند و مطمئن است که خبری نیست ولی باز هم شک و تردید دست از سرش برنمیدارد.دکتر یعقوب شفیعیفرد، دکترای تخصصی روانشناسی سلامت و رواندرمانگر کلینیک تخصصی دانشگاه تهران درباره این شک بیاساس و ریشههای اضطرابی آن میگوید.
شک و تردید بیپایه و اساس نسبت به همسر، یک رفتار ارتباطی بسیار مهم و البته مخرب و آسیبزاست و جزیی از یک منظومه بزرگتر در رفتارهای ارتباطی است که تحت عنوان اضطراب و نگرانی قرار میگیرد.
ابتدا از شما میخواهم به این چند پرسش، پاسخ دهید:
آیا نسبت به تعهد همسر خود شک و تردید دارید؟
آیا به نشانههای جدایی از همسرتان واکنشهای افراطی نشان میدهید؟
نسبت به اشخاص و اشیاء حس تملکگرایی دارید؟ مثلا اینکه فکر میکنید مالک همسرتان هستید و مانند یک شی با او برخورد میکنید؟
آیا همواره نگران از دست دادن والدین یا فرزندان خود هستید؟ بدون اینکه آنها بیماری خاصی داشته باشند و شما نشانهای برای این نگرانی داشته باشید؟
آیا نگران ابتلا به بیماری صعبالعلاج هستید؟
آیا از ریسک کردنهای منطقی میترسید؟
آیا تصمیمگیریهای کوچک برای شما دشوار است؟ بعضیها حتی برای خریدن یک جوراب هم تردید دارند.
آیا به تنهایی سفر رفتن برای شما سخت است؟
آیا درصدد پی بردن به انگیزههای پنهان دیگران هستید؟ به دنبال لایه پنهان رابطه میگردید و فکر میکنید همه در رفتار و گفتارشان قصد پنهانی دارند؟
اگر جواب شما به این سوالها مثبت است باید بگویم که احتمالا از احساس ناامنی و اضطراب رنج میبرید چون زیربنای این رفتارها و واکنشها همین احساس است.
ریشه این شک مهلک
ابتداییترین و بنیادیترین نیاز روانشناختی و نیاز تحولی نوزاد انسان نیاز به امنیت و اعتماد است. این نیاز به امنیت را مادر یا مراقب اولیه انسان فراهم میکند؛ فردی که اولین تماسهای نوزاد انسانی در این جهان با او برقرار میشود.
اگر مادر همیشه در دسترس باشد، باثبات بوده و رفتارهای قابل پیشبینی، ظرفیت محبت ورزیدن و توان همدلی با کودک را داشته باشد، به نیازهای روانی و مادی او توجه کند، نوزاد را آن گونه که هست بپذیرد و در نهایت اگر بتواند آغوش امنی برای نوزاد فراهم کند، به نوزاد کمک کرده که به آن امنیت و آرامش زیربنایی برسد.
اگر غیر از این باشد یعنی به هر دلیلی مانند مسافرت یا بیماری، مادر برای مدت طولانی از نوزاد خود جدا بیفتد، یا بیثبات باشد و رفتارهای قابل پیشبینی و تعاملات پایدار نداشته باشد یا اینکه نوزاد درگیر مسائلی مانند طلاق والدین یا از دست رفتن یکی از آنها در سنین کودکی به هر دلیلی شود(از دست دادن توجه والدین نیز نوعی فقدان نمادین است) نیاز او به امنیت و آرامش تامین نمیشود. حتی اگر مادر به دلایل مختلف حمایت افراطی کند و بیش از حد به کودک نزدیک شود باز هم به همان نتیجه منجر خواهد شد.
کسی که با چنین مادری، امنیت و اعتماد را تجربه میکند، میتواند با همین مدل با دنیا و دیگران ارتباط برقرار کند و این شرایط را در دنیای روانشناختی خود، درونی میکند. درونی کردن یک محیط عاری از اعتماد و امنیت باعث میشود دنیا را جایی ناامن و پیشبینیناپذیر فرض کند. مجموعه این تجربههای عاطفی منفی در کنار مادری که شاخصههای امنیت بخشیدن به نوزاد را ندارد باعث میشوند به فرد یک عینک یا لنز تحمیل شود. این عینک اختیاری نیست تحمیلی و البته ناهوشیار است و فرد از وجود آن آگاهی ندارد. از آن به بعد است که فرد دنیا را بیواسطه و آن گونه که هست نمیبیند بلکه کیفیت دنیا و شرایط را از پشت آن عینک نگاه میکند. چون نمیداند که این عینک را دارد، آن چه را که میبیند، حقیقت میپندارد.
دو عینک یا لنز یا به تعبیری دو طرحواره به چشم فرد میخورد و از آن به بعد با این دو طرحواره به دنیا نگاه میکند: اول طرحواره رها شدگی/ بیثباتی و دوم طرحواره بیاعتمادی/بدرفتاری.
انسان با این دو عینک دنیا را جای خطرناکی میبیند. دیگران را انسانهایی آسیبزا و خطرناک میپندارد و خودش را موجودی آسیبپذیر. آینده را جایی تهدیدکننده و تاریک و ناامن میبیند و وقتی به اتفاقهای محیط نگاه میکند همه آن رویدادها را آبستن خطر میداند.
واقعیت و حقیقت با چیزی که چنین فردی تجربه میکند، فرق دارد. او به نوعی قربانی این طرحوارهها یا عینکهاست. اینها تلههای زندگی هستند. او در این تله میافتد و زندگی را از پشت این طرحوارهها درک و تجربه میکند.
ویژگیهای فرد شکاک و مضطرب
فردی که این دو عینک را دارد در دنیای روانشناختی چند شاخصه و ویژگی پیدا میکند:
1 تحمل نکردن عدم قطعیت: دنیایی که ما داریم دنیای احتمالاتی است که در آنها قطعیت وجود ندارد. بچه شما وقتی برای خرید نان از در بیرون میرود به احتمال 99 درصد سالم به خانه برمیگردد اما این احتمال هم وجود دارد که در راه تصادف کند یا اتفاقی برای او بیفتد. یک ازدواج نیز در خوشبینانهترین حالت 80 درصد به یک زندگی موفق ختم میشود. پس هیچ چیز صددرصد قابل پیشبینی نیست و همیشه احتمال شکست وجود دارد.
آدمهای معمولی و سالم احتمالی بودن رویدادها را میپذیرند و به آن تن میدهند اما آدمهایی که آن عینک را به چشم دارند نمیتوانند این عدم قطعیت را تحمل کنند؛ یا به چنین رویدادی تن نمیدهند یا همواره نگرانند. چنین فردی یا به فرزندش اجازه بیرون رفتن نمیدهد یا 50 بار تا برود و برگردد به او زنگ میزند. او یا ازدواج نمیکند و از انتخاب فرار میکند یا همیشه نگران است و نظر دیگران را میپرسد.
ممکن است همیشه از خیانت همسر ترس داشته باشد. این فرد بدون اینکه شواهد کافی داشته باشد با کوچکترین نشانهای مشکوک و دچار اضطراب شدید میشود. اگر همسرش در بالکن یا حیات با موبایل صحبت کند، این رفتار را از پشت عینک بدبینی میبیند که نکند کسی با همسرم در ارتباط است و او دارد به من خیانت میکند.
این فرد مدام همسرش را کنترل میکند؛ موبایلش را چک میکند، جیبش را میگردد و مدام صداقت او را به بوته آزمایش میگذارد. این کارها در کوتاهمدت به او آرامش میدهند اما پس از مدتی شدیدتر میشوند و او دوباره احساس اضطراب و ناامنی میکند.
2 جهتگیری منفی نسبت به مشکلات: مشکل جزء لاینفک و اجتنابناپذیر زندگی است و برای همه هم هست فقط نوعش با هم فرق دارد. آدمها دودستهاند کسانی که نسبت به مشکلات جهتگیری مثبت دارند و مشکل را یک فرصت میدانند و کسانی که جهتگیری منفی دارند یعنی مشکل را تهدید میپندارند.
3 زندگی این است: مشکل جزء لاینفک زندگی است و مشکل آبستن فرصت است.
این آدمها خودشان را در حل مشکلات ناتوان ارزیابی میکنند. آنها همچنین انتظار پیامد منفی دارند و معتقدند اگر هم تلاش کنند بینتیجه است. مجموعه این ویژگیها میشود نگرش مثبت یا منفی به زندگی که در نتیجه، اضطراب و تشویش به بار میآورد. از آنجا که سراسر زندگی فرایند حل مشکل است، چنین افرادی با کوچکترین مشکلی دچار فروپاشی میشوند.
4 نگرش مثبت نسبت به نگرانی: این افراد فکر میکنند نگرانی چیز خوبی است. آنها فکر میکنند نگرانی باعث میشود موضوع رخ ندهد یا نگرانی از قبل باعث میشود اگر اتفاق رخ داد کمتر ناراحت شوند یا میپندارند نگرانی نشانه مسوولیتپذیری است. اینها تحریفهای شناختی یا ویروسهای ذهنی هستند.
5 فرار از افکار استرسزا: این افراد همیشه از افکار و تصاویر ذهنی اضطرابزا و نگرانیزا فرار میکنند. فردی که بیدلیل نسبت به همسر خود شک دارد و از این موضوع نگران است، هر زمان این فکر به ذهنش رسید، سریع سعی میکند این تصویر را از ذهن خود پاک کند. این تمرین را انجام دهید تا به بیهوده بودن این طرز فکر پی ببرید: برای چند دقیقه چشمتان را ببندید و تلاش کنید که به یک خرس سفید فکر نکنید و تصاویر ذهنی این خرس سفید را از ذهنتان بیرون کنید. بعد از چند دقیقه متوجه میشوید که تصاویر این خرس سفید با شدت بیشتری وارد ذهن شما میشوند. پس تلاش برای مبارزه با این افکار نه تنها مانع نمیشود بلکه موجب تشدید موضوع میشود.
کمبود محبت مادرانه
کسی که در دوران نوزادی و کودکی امنیت و اعتماد را در کنار مادر تجربه نکند، میتواند با همین مدل با دنیا و دیگران ارتباط برقرار کند. فرد این شرایط را در دنیای روانشناختی خود، درونی میکند. درونی کردن یک محیط عاری از اعتماد و امنیت باعث میشود دنیا را جایی ناامن و پیشبینیناپذیر فرض کند. مجموعه این تجربههای عاطفی منفی در کنار مادری که شاخصههای امنیت بخشیدن به نوزاد را ندارد باعث میشود به فرد یک عینک یا لنز تحمیل شود. این عینک اختیاری نیست بلکه تحمیلی و البته ناهوشیار است و فرد از وجود آن آگاهی ندارد.
چند تذکر مهم
فقط یک راه وجود دارد که به امنیت، ثبات و آرامش دست یابید؛ از چیزی که میهراسید به سمت آن حرکت کنید. مواجه شدن با تجربههایی که انسان از آن میهراسد، کلید دستیابی به آرامش و موفقیت پایدار است. پس از افکار و احساسهای اضطرابزا فرار نکنید.
در حین انجام این تمرینها نباید به رفتارهای کاهشدهنده اضطراب روی بیاورید و داروهای آرامبخش مصرف کنید. باید تا جایی که ممکن است اضطراب را شدیدتر، واقعیتر و با همه حواس تجربه کنید.
تذکر مهم اینکه اگر اضطرابتان خفیف است میتوانید با این روش به خودتان کمک کنید اما اگر اضطراب متوسط یا شدید باشد حتما به یک رواندرمانگر احتیاج دارید.
نشانههای اضطراب شدید و متوسط این موارد هستند: مدت زمان زیاد، شدت بالا به حدی که فعالیتهای روزمره و فعالیتهای جنسی شما را مختل کند و تعداد تکرار زیاد در بازه زمانی مشخص.
چگونه از شک به آرامش برسیم؟
اگر نگران خیانت همسر، از دست دادن فرزند یا هر موضوع بیدلیل دیگری هستید، گامهای زیر را صبورانه طی کنید؛ این گامها برای رسیدن به آرامش به شما کمک میکنند:
گام اول: در یک لیست برای خودتان بنویسید که وقتی این نگرانیها و اضطرابها به سراغتان میآید چه میکنید و دست به چه رفتارها و واکنشهایی میزنید. این رفتارهای ایمنیبخش را لیست کنید. رفتارهایی که با توسل به آنها سعی میکنید به آرامش موقت برسید؛ مثلا وقتی نگران خیانت همسرتان هستید، زمانی که فکر این خیانت به سرتان میزند، مدام او را سوال و جواب میکنید و به اصطلاح از او بازجویی میکنید، موبایل و جیبش را چک میکنید، لباسهایش را میگردید و حتی بو میکشید، از دوستان و همکارانش درباره رفت و آمدها و معاشرتهای او سوال میکنید یا هر کار دیگری.
گام دوم: هر گاه نگران شُدید و همان نگرانیها و فکر و خیالها سراغتان آمد این بار سعی کنید این رفتارهای ایمنیبخش را انجام ندهید و حذف کنید. حذف این رفتارها در کوتاه مدت اضطراب و نگرانی شما را بیشتر میکند. تا جایی که میتوانید، این احساس را تحمل کنید. اگر تحمل آن برایتان سخت شد سعی کنید تنفس دیافراگمی را تمرین کنید: سه شماره دم، یک شماره مکث و سه شماره بازدم. این گام را تا زمانی که اضطرابتان کاهش پیدا کند ادامه دهید.
گام سوم: گام دوم برای کسانی است که رفتارهای ایمنیبخش واضح دارند اما ممکن است شما برای مبارزه با نگرانیهای خود کاری انجام ندهید. تمرین مناسب برای شما سناریوسازی است؛ یعنی چیزی را که از آن میترسید مثل صحنه خیانت همسرتان یا صحنه مرگ والدین یا فرزندتان، با تمام حواس پنجگانه در یک صفحه بنویسید. به صورت اول شخص و با زمان حال روایت کنید. اگر امکان ضبط کردن داشتید با آرامش،بخوانید و ضبط کنید. روزانه سه بار، هر بار پنج دقیقه به صدای خود گوش کنید و همزمان سعی کنید تصاویر ذهنی را در ذهن خود زنده کنید. این کار در کوتاهمدت اضطراب شما را بالا میبرد باز هم تا جایی که ممکن است، تحمل کنید. باز هم اگر تحمل آن برایتان سخت شد، تنفس دیافراگمی انجام دهید.
دنیای احتمالات
دنیایی که ما داریم دنیای احتمالاتی است که در آنها قطعیت وجود ندارد. بچه شما وقتی برای خرید نان از در بیرون میرود به احتمال 99 درصد سالم به خانه برمیگردد اما این احتمال هم وجود دارد که در راه تصادف کند یا اتفاقی برای او بیفتد. یک ازدواج نیز در خوشبینانهترین حالت 80 درصد به یک زندگی موفق ختم میشود. پس هیچ چیز صددرصد قابل پیشبینی نیست و همیشه احتمال شکست وجود دارد.
آدمهای معمولی و سالم احتمالی بودن رویدادها را میپذیرند و به آن تن میدهند اما آدمهایی که عینک شک و بی اعتمادی را به چشم دارند نمیتوانند این عدم قطعیت را تحمل کنند؛ یا به چنین رویدادی تن نمیدهند یا همواره نگرانند.
منبع: همشهری تندرستی
پیشنهاد سردبیر
-
چرا بدندرد میگیریم؟
درد عضلانی که قسمت کوچکی از بدن شما را تحت تأثیر قرار میدهد، معمولاً به دلیل استفاده بیش از حد از آن ناحیه از بدن ایجاد میشود برای مثال درد بازوها ناشی از بلند کردن جعبهها در طول روز همچنین ممکن است یک آسیب جزئی باشد، مانند کبودی شانه پس از زمین خوردن.
نظر شما